تصویر قدیمی ترین تابلوی واقعه کربلا

قدیمی ترین تابلوی واقعه کربلا (دهم محرم 61 ه.ق)

(برای دیدن تصویر در اندازه واقعی روی آن کلیک کنید)

فلسفه قیام عاشورا

در این پست یک مقاله کامل در ارتباط با فلسفه قیام عاشورا تقدیمتان می کنیم:

فلسفه قیام عاشورا

از زمانى كه قيام امام حسين(عليه السلام) با آن شرايط و ويژگى هاى خاص اتفاق افتاده است، سؤالاهايى در ميان نخبگان و انديشمندان و حتى مردم عادى مطرح بوده است كه، انگيزه اصلى امام(عليه السلام) از اقدام به چنين كارى چه بوده است؟ آيا دعوت كوفيان فلسفه قيام آن حضرت بوده، يا قيام امام(عليه السلام) علت دعوت كوفيان؟ آيا دستيابى به حكومت، علت اصلى و غايت نهايى اين نهضت بوده است يا ايجاد اصلاحات و تغييرهاى محدود در ساختار حكومت اسلامى هم مى توانست هدف امام(عليه السلام)را تأمين كند؟ اگر هدف اصلى قيام، اصلاح وضعيت امت و جامعه اسلامى بود، آيا حضرت نمى توانست به شيوه مسالمت آميز به هدف خويش جامه عمل بپوشاند تا مردم شاهد ريختن خون فرزندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)و به اسارت رفتن اهل بيت(عليهم السلام) آن حضرت نباشد؟ و...

اين پرسش ها و مانند آنها، هر كدام حاكى از نگرش ها و ديدگاه هاى خاص افراد به اين حادثه است. البته يكى از علل فزونى پرسش ها و ديدگاه ها درباره فلسفه قيام حضرت را بايد در پيچيدگى خاص و چند بُعدى بودن اين نهضت جست و جو كرد. نهضتى كه در طول تاريخ اسلام، نظيرى نمى توان براى آن يافت.

دانلود متن کامل مقاله در قالب پی دی اف

بصیرت و روشنگری حضرت زینب (س) پس از واقعه کربلا

شاید بر همین اساس بود که پیامبر (ص) ویژگی های زینب(س) را هم چون خدیجه کبری(س) خواند، در آن هنگام که خبر ولادت حضرت زینب(س) را به پیامبر (ص) دادند، آن حضرت فرمود: « نوزاد را نزدم بیاورید»،  وقتی که زینب (س) را به نزد او بردند ، فرمود: « به حاضران و غایبان وصیت و سفارش می کنم که احترام این دختر را پاس دارند، همانا این دختر شبیه حضرت خدیجه(س) است.» در این تشبیه اسراری عمیق نهفته است، و بیان کننده آن است که همان گونه که وجود پربرکت حضرت خدیجه(س) برای پیشرفت اسلام دارای آثار بسیار مبارک و کارساز بود، و هم چون مادری، اسلام را پرورش داد و همه امکانات خود را برای پیشرفت اسلام با کمال ایثار نثار کرد.

زینب(س) نیز این گونه به جا پای جده اش خدیجه (س) پا نهاد، و از اسلام حمایت کرد، و نهضت عاشورا را که حادثه ای عظیم برای نجات اسلام از دستبرد ناپاکان بود، پروراند و همه امکاناتش را در این راه نثار نمود.

زینب (س) پس از عاشورا سه موضوع حساس را بر عهده گرفت و به خوبی آن را اجرا کرد:

۱٫ سرپرستی از بازماندگان شهیدان

۲٫ حمایت و نگهبانی از امام وقت، حضرت امام سجاد (ع)

۳٫ ابلاغ پیام شهیدان به مردم

او در روز یازدهم محرم وقتی که کنار بدن پاره پاره برادرش امام حسین (ع) آمد، آن بدن را با دستهایش اندکی بلند نمود و عرض کرد: « الهی تقبل منا هذا القربان؛ خدایا این قربانی را از ما بپذیر.»

و در روایتی دیگر آمده، عرض کرد: « اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان: خدایا! این قربانی اندک از ما بپذیر.»

این تعبیر نشان دهنده نهایت فروتنی و سپاسگزاری حضرت زینب (س) در پیشگاه خدا است، و در عین حال تیری هم چون شهاب ثاقب بر قلب دشمن است که هان ای دشمنان سنگ دل هرگز نپندارید که ما خوار شده ایم، بلکه ما سرافراز هستیم، چرا که برای خدا قربانی داده ایم. بر همین اساس، در مجلس ابن زیاد هنگامی که او از روی شماتت به زینب (س) گفت:

« دیدی که خداوند با برادر و خاندانت چه کرد؟» زینب (س) در پاسخ فرمود: « ما رایت الا جمیلا …؛ جز خوبی چیزی ندیدم. اینان افرادی بودند که خداوند مقام ارجمند شهادت را سرنوشتشان ساخت، از این رو داوطلبانه به آرامگاه های خود شتافتند، و به زودی خداوند بین آنان و تو جمع کند، تا تو را به محاکمه بکشند، اکنون دیگر بنگر در آن محاکمه چه کسی پیروز و چه کسی شکست خورده و درمانده است؟ مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه.»

ولادت زینب (س):

حضرت زینب (س) دختر بزرگ حضرت فاطمه (س) است. نقل است که وقتی متولد شد، مادرش زهرا (س) او را به نزد پدر بُرد و عرض کرد: این فرزند من است، نامی برای او بگذار. امیرالمومنین (ع) فرمود: من بر پیغمبر (ص) سبقت و پیشی نمی گیرم. پیغمبر (ص) در سفر بود، و چون از سفر بازگشت حضرت فاطمه (س) دختر خود را خدمت رسول خدا (ص) برد و عرض کرد: نامی برای او بگذارید. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: نام او را «زینب» بگذار، و این نامی است که خدای تعالی برای او اختیار فرمود. پس بی درنگ، رسول خدا (ص) نام او را «زینب» گذاشت، و اشکش جاری شد. سپس فرمود: «هر کس که بر زینب کبری گریه کند، اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریه نموده باشد».

حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا:

همان گونه که می دانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری، پیام رسای خویش را از دشت خونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .

البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب (علیهاالسلام) با امام حسین ( علیه السلام) در انجام مسؤولیت ها را می توان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیت ها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیه السلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .

اما اصلی ترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی می شود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیه السلام) دستخوش تحریف می گردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار می گرفت .

تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیه السلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و … مسؤولیت های سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .

سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسه ها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگری های آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاش های حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود.

بروز حقیقت تشیع …

زینب قهرمان، در کوفه و دمشق با شهامت و پایداری وصف ناپذیر و ایراد خطبه های تکان دهنده یزیدیان را رسوا کرد و برای مردم مدینه و مردم دیگر بلاد اسلامی با به تصویر کشیدن فداکاری و جانبازی عاشوراییان، زمینه انقلاب مردم مدینه و مکه را جهت درهم کوبیدن یزیدیان فراهم آورد و با حرکات ایمانی و اعتقادی خویش به مردن عصرش روح اسلام را آموخت و سند حقانیت تشیع را امضا کرد.

مقام شامخ زینب(س) در تبلیغ او بروز کرد:

اباعبدالله اهل بیت خودش را حرکت داد برای این که در این تاریخ عظیم، رسالتی را انجام بدهند، برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج بشوند.

مقام شامخ زینب در تبلیغ او بروز کرد. شما ببینید اهل بیت امام حسین (ع) چه ماهرانه تبلیغ کرده اند. دو سه نکته است که تا انسان به اینها توجه نداشته باشد، به ارزش تبلیغ اهل بیت و در واقع به ارزش سفر تبلیغاتیشان پی نمی برد. کار اباعبدالله حساب شده بود، یعنی این سفر را به دست دشمن درست کرد، دشمن این سفر را به وجود آورد دشمن به خیال خودش اسیر حمل می کرد، اما در حقیقت داشت مبلغ به شهرهای اسلامی بر علیه خودش می فرستاد( مطهری،  نقل در تقی زاده انصاری ،۱۳۸۳، ص ۳۲۴ ).

زینب (س) بعد از کربلا زینبی دیگر بود:

به راستی که موضوع عجیبی است، زینب با آن عظمتی که از اول داشت و آن عظمت را در دامان زهرا (س) و از تربیت علی (ع) بدست آورده بود، اکنون بعد از کربلا، زینب یک شخصیت و عظمت دیگری پیدا کرده بود. زیرا وقتی او حسین(ع) را در روز عاشورا با آن روحیه قوی و نیرومند دید، زینب دیگری شد که دیگر احدی صلابت و شجاعت و صبر و تحمل او را نداشت( مطهری، نقل در تقی زاده انصاری ،۱۳۸۳، ص ۳۳۵) .

وحی از میان هاله از نور:

در نیمه شب، یازدهم محرم زینب (س) برای خواندن نماز شب دورتر از کاروانیان به نماز ایستاد و در پشت هر نماز دست نیاز به سوی خالق بی نیاز دراز می کرد و طالب آن بود تا بتواند رسالتی را که برادرش از او خواسته بود به پایان برد. در این احوال جذبه رحمت رب رحیم  ودود، وجودش را فرا گرفت. در آن حالت جذبه، پاره ای از نور در مقابلش قرار گرفت، زینب از فرط جذبه و هیجان می لرزید و نور لحظه به لحظه نزدیکتر و بزرگ تر می شد تا آنجا که تمامی اطراف آن بانوی تنها را فراگرفت آنگاه از میان «نور» صدایی برخاست که می گفت:

«زینب ای دختر علی مرتضی! ما تو را بر ستمگران زمانت پیروز می گردانیم!»

زینب پس از شنیدن این پیام از نور اثری ندید! لختی آرام گرفت، اما در اعماق وجودش یک صدای پنهانی می گفت: صدایی را که شنیدی سالها پیش به جد بزرگوارت گفت:

«یا اَیّها المدثر(۱) قم فَانذِر(۲) وَ رَبَّکَ فَکَبِّر»

ای زینب! پیامی که شنیدی از جانب خداوند قادری است که آن چه اراده فرماید همان خواهد شد.

زینب با خود گفت باید از کاروانیان در مقابل پیش آمدها حفاظت کنم و باید پیام عاشوراییان را به مردم زمانم و نسل های آینده تاریخ برسانم.

سخنان زینب بزرگ در قصر کوفه:

وقایع نگاران می گویند: اینجا وظیفه ای بسیار سنگین و مهم بر عهده زینب است، زیرا باید هم خود را ضبط کند و شکیبایی را از دست ندهد و هم پاسخ ابن زیاد را طوری بدهد که او نتواند امر را بر مردم متشبه سازد.

ابن زیاد رو به زینب قهرمان کرد و گفت: خدا را شکر می کنم که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغ تازه شما را برملا ساخت. وی این سخن کفرآمیز را از روی غرور و مستی پیروزی بر زبان جاری کرد و گرنه خاندان رسول گرانقدر اسلام هرگز دروغی نگفته بودند چه رسد به دروغ تازه … آیا دروغ ایشان آن بود که می گفتند ما عترت « محمد رسول الله» هستیم؟

زینب قهرمان برای درهم کوبیدن ابن زیاد و اعیان و اشراف کوفه و مزدوران اموی بپا خاست و بیدرنگ با صدایی رسا گفت:

سپاس خداوندی را سزاست که ما را به وجود محمد(ص) گرامی داشت و ما را پاک و پیراسته گردانید، نه چنان است که تو می گویی، بلکه تبهکار، رسوا و بدکار تکذیب می شود.

ابن زیاد گفت: کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ دختر قهرمان علی در جواب ابن زیاد گفت:

ما که چیزی بر خلاف میل و رغبت خویش ندیده ایم، اینان که از ما به شهادت رسیده اند مردمی بودند که خدا شهادت بر ایشان نوشته بود و به تعبیر دیگر آنان را شایسته این افتخار و عظمت شناخته بود، پس در پی این افتخار به آرامگاه خویش رفتند. اما به زودی خداوند آنان و تو را فراهم می آورد تا در پیشگاهش برهان آورید و از او داوری خواهید. نگاه کن در آن روز، پیروزی و رستگاری از آن کیست؟ مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!»

اسیران سرفراز تاریخ در شهر «دمشق»:

کاروان کوفه را به سوی دمشق ترک کرد. زینب دختر قهرمان علی(ع) خاموش بود و با نگاه های معنادار و دلی آکنده از درد «سرهای» شهدای کربلا را از نظر می گذرانید و خوب می دانست اکنون تحت نام اسیر جنگی در بزرگترین آزمایش الهی قرار گرفته است و باید در سخت ترین سفر تاریخ، راه پرپیچ و خم و طولانی کوفه تا دمشق را طی کند و خویش را برای درهم کوبیدن ناپاک ترین عنصرهای تاریخ آماده سازد و «یزید» را در کاخ «سبز» دمشق به خاک مذلت و خواری بیفکند.

در هر منزل و ماوایی زینب قهرمان به دلجویی کاروانیان می پرداخت و هر لحظه ای که فراغت می یافت زیر لب به خود می گفت: باید در کمال قدرت و اقتدار پیام عاشورا و پیام «آزاد اندیشان» و پیام «مرگ سرخ بهتر از زندگی ننگین است» را به مسلمانان و نسل های آینده تاریخ برسانم، و به راستی که دختر قهرمان امام علی بن ابیطالب(ع) در ماموریتی که برادرش حسین (ع) بدو سپرده بود با ایراد سخنانی آتشین و درهم کوبیدن بساط ننگین یزیدیان موفق و پیروز گردید.

خطبه حضرت زینب (س) در دربار یزید:

پس از آن که زنان و بازماندگان اهل بیت امام حسین (ع) را، در حالی که به ریسمان ها بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد نمودند، سر مقدس سیدالشهدا (ع) را در مقابل او نهادند . یزید در حالی که با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام می زد این اشعار را سرود:

« ما بزرگان بنی هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم; این روز در مقابل آن روز قرار گرفت . بنی هاشم با پادشاهی بازی کردند، وگرنه نه خبری از رسالت بود و نه وحیی نازل می شد . من از فرزندان خندف نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهای او را نگیرم

در این حال حضرت زینب (س) برخاست و این چنین خطبه خواند:

به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوند جهانیان را حمد و سپاس می گویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود و سلام می فرستم . خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود; آن جا که در قرآن بیان داشت: «پایان کار کسانی که زشتکاری و گناه انجام داده اند به جایی رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند» (روم/۱۰) آری; کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است .

یزید! از این که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را هم چون اسیران از سویی به سوی دیگر می بری، گمان داری که ما در نزد خدا خوار و پست شده ایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت یافته ای؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود می نگری؟ از این که دنیایت آباد شده است و امور طبق مراد تو می چرخد و مقام و منصبی را که حق ما خاندان [رسول اکرم (ص)] است، در دست گرفته ای، شادمانی؟ اگر چنین تصور باطلی بر وجود تو حکم فرما شده است، لحظه ای بیندیش و فکر کن! مگر فراموش کرده ای کلام خدا را که می فرماید: «گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته اند که آنچه ما برای آنها پیش می آوریم و آنها را مهلت می دهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن برای آن است که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنان عذاب ذلت آمیز ابدی در پیش می باشد» .(آل عمران/۱۷۸)

ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نهان سازی، ولی دختران پیامبر خدا را، در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایی، حجاب آنان را بدری، روی آنان را بگشایی و دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند و شهری و بیابانی بدانها چشم بدوزند و نزدیک و دور و مردمان پست و شریف به تماشایشان بایستند، در حالی که نه از مردانشان سرپرستی مانده و نه از یاورانشان مددکاری؟ اما چه توقع و انتظاری است از فرزند آن جگرخواری که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه می توان از فردی انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟

یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده ای، آن گاه نشسته ای و بی آن که خود را گناهکار بدانی یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر می دهی که ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد برمی آوردند و می گفتند: «ای یزید! دست مریزاد» ؟ این جمله ی جسارت آمیز را می گویی، در حالی که بی شرمانه چوب دستی بر دندان های مبارک اباعبدالله (ع)، سید جوانان بهشت می کوبی! چگونه چنین یاوه سرایی نکنی؟ تویی که زخم های گذشته را شکافتی و ریشه مان را با ریختن خون فرزندان محمد (ص) و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت پرستی) را ندا می دهی و گمان داری که با آنان سخن می گویی . به زودی خودت به جمع آنان ملحق می گردی و در آن جایگاه، عذابی ابدی است که آرزو می کنی ای کاش دست هایم شل و زبانم لال می گشت و هرگز چنین یاوه هایی را به زبان نمی آوردم و هرگز چنین کارهای ناشایستی را انجام نمی دادم .

پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانی که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست . قسم به خدا که ای یزید! بدان با این جنایت هولناک پوست خود را شکافتی و گوشت خود را پاره کردی . به همین زودی است که در عرصه ی محشر به محضر رسول الله (ص) وارد شوی، در حالی که بار گرانی از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پاره های تن او را بر گردن گرفته ای . آن روز، همان روزی است که خداوند تمامی آنان را جمع می نماید و پریشانی و پراکندگی آنان را سامان می بخشد و حقشان را می ستاند .

«گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگان اند; بلکه آنان زنده اند و در نزد پروردگار خود، روزی می خورند (۲) » (آل عمران/۱۶۹).

ای یزید! تو را همین بس که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر، و جبرییل پشتیبان او . به زودی آن که سلطنت را برای تو آراست و بر این جایگاه نشاند و تو را بر گرده ی مسلمانان سوار کرد خواهد یافت که ستمگران را چه عقوبت و جایگاه بدی است و کدام یک از شما جایگاه بدتری دارید و سپاهش ناتوان تر .

ای زاده ی معاویه! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچک تر از آن مقام ظاهری ات می بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش می کنم . چگونه سرزنش نکنم با این که چشم ها در فراق دوستان، گریان، و دل ها در فراق عزیزان، سوزان می باشد .

آه! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست حزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند! همین دست های شماست که به خون ما خاندان [پیامبر] آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر گردیده است . مگر نه این که آن بدن های پاک و پاکیزه روی زمین افتاده و گرگ های بیابان بدن های آنها را حلقه زده اند و کفتارها آنها را در خاک می غلطانند . ای پسر سفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمرده ای و به آن می بالی، اما طولی نمی کشد که مجبور می گردی غرامت و تاوان آن را پس بدهی، و آن روزی است که آنچه از پیش فرستاده ای خواهی یافت «و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی ورزد» (حج/۱۰). ما از بیدادگری های تو، به پیشگاه او شکایت می بریم و او تنها پناهگاه و امید ماست .

پس هر مکری که می توانی بساز و هر تلاشی که می توانی انجام بده; ولی بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها ببری و قدرت آن را نداری که وحی ما را نابود سازی و دوره ی ما را به پایان رسانی و نمی توانی ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایی . ای یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگی و پریشانی است . روزی خواهد رسید که منادی ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران باد . پس حمد و سپاس از آن خدای جهانیان است که اول کار ما را خوش بختی و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد .

 

از خدا می خواهم که ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما کامل کند و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان و بازماندگان شایسته ی آنان قرار دهد که او با محبت و مهربان است و او برای ما کافی است و هم او بهترین پشتیبان ماست .

تشریح ها و تحلیل هایی درباره بیانات کوبنده و تاریخ ساز زینب کبرا (س) در مجلس یزید:

در طول قرون و اعصار سخن شناسان و سخن پردازان و محققان ملل مختلف جهان درباره بیانات کوبنده و تاریخ ساز زینب کبرا در مجلس یزید، تشریح ها و تحلیل های بسیاری نوشته اند و همگی بر این باورند سخنان با فصاحت دختر قهرمان علی علیه السلام مردم شام را با حقیقت اسلام آشنا ساخت و نمایندگان و بازرگانان و سفرای دولت های غیرعرب که در آن جلسه حضور داشتند به حرکت های ناشایست امویان پی بردند و از منظری دیگر سخنان دختر قهرمان علی (ع) زمینه را برای انقلاب مردم «مدینه» و «مکه» و دیگر شهرهای اسلامی را فراهم آورد.

سخنان تکان دهنده زینب (س) پایه های حکومت اموی را متزلزل کرد:

در بارگاه یزید هنوز صحبت زینب دختر علی بن ابیطالب(ع) تمام نشده بود و کسانی که در مجلس «یزید» حضور داشتند به دقت سخنان آن زن را می شنیدند و از شجاعت وی حیرت می کردند! تا آن روز کسی جرات نکرده بود که آن طور صریح و بدون پرده، ظلم و فسق و رشوه خواری دستگاه خلافت «یزید بن معاویه» را به طور رودر رو با حضور عده زیادی مستمع به او بگوید… آن هم با حضور کسانی که یزید در نزد آنها قدرت و احترام داشت…

زینب اولین زنی به شمار می آمد که در دمشق نطق کرد و نطق او نه فقط برای اهالی دمشق که در مجلس خلیفه اموی حضور داشتند یک پدیده تازه بود بلکه برای «یزید» نیز یک پدیده جدید محسوب می شد و او هم تا آن تاریخ ندیده و نشنیده بود که زنی نطق نماید و طوری بر سخن گفتن مسلط باشد که مردان نتوانند آن طور سخن بگویند. از زمانی که زینب(س) آن خطابه را در مجلس خلیفه اموی ایراد کرد نزدیک سیزده قرن و نیم می گذرد و هنوز مورخین اسلامی حیرت می کنند که چگونه «یزید» آنهم در حضور تمام رجال دستگاه خلافت خود آن سخنان تند را از زینب شنید و نطق او را قطع نکرد و فرمان قتلش را صادر ننمود.

مورخان شیعه بدون استثنا سکوت و تحمل «یزید» را ناشی از حمایت خداوند از زینب می دانند. به قول برخی از مورخان اهل سنت اسلامی، لحن نطق زینب در «یزید» موثر واقع شد و از قتل امام حسین (ع) و یارانش پشیمان شد و در این فکر بود که چگونه فاجعه قتل حسین و یارانش را جبران نماید، از این رو نطق زینب را قطع نکرد و به او آزار نرسانید و اسیران را آزاد کرد …

در نطق زینب(س) دو اثر وجود داشت که به قاعده بایستی متضاد باشد یکی مناعت و دیگری مظلومیت. وقتی آدمی از روی مناعت صحبت می کند جنبه مظلومیت وی پنهان می ماند و آنهایی که گفته اش را می شنوند و او را می بینند وی را یک مظلوم به شما نمی آورند، وقتی که شخصی از روی مظلومیت حرف می زند دارای لحن مناعت نتواند بود. اما زینب طوری صحبت می کرد که حضار، از جمله خلیفه اموی، مظلومیت و مناعت او، هر دو را، احساس می کردند و این کمال تسلط در صحبت کردن است که ناطق بتواند دو چیز متضاد را در کلام خود بگنجاند و هر دو، در شنونده موثر واقع شود …

مورخین اسلامی می گویند، همان نطق زینب بود که سبب شد عده ای به خون خواهی حسین (ع) برخاستند و انتقام خون او را از قاتلانش گرفتند …

«فضل بن عباس ربیعه» از بزرگان مدینه در روزی که زینب دختر علی در مجلس «یزید» سخن می گفت در آن مجلس حاضر بود و به احتمال زیاد آن چه او را وادار کرد که بعد از مراجعت به «مدینه» علم شورش را برافرازد و مردم شهر را بر «یزید» بشوراند و حاکم «یزید» را از مدینه اخراج کند، نطق زینب بود …

نطق زینب دختر علی بن ابیطالب طوری پایه های حکومت  اموی را متزلزل کرد که فرمانده قشون «یزید» همین که خبر مرگ «او» را شنید نه فقط دست از محاصره مکه کشید بلکه به عبداله بن زبیر فرمانده شورشیان مکه گفت اگر تو بخواهی خلیفه شوی من با تو بیعت می کنم …

گرچه شورش مختار بن ابوعبیده ثقفی به خونخواهی از قاتلان حسین بن علی(ع) بعد از مرگ یزید بن معاویه آغاز شد ولی باز «مختار» تحت تاثیر نطق زینب قرار گرفته بود( فریشلر،  نقل در  بدر تقی زاده انصاری،  ۱۳۸۳، ص ۲۱۸- ۲۱۶)

اسیران آزاده، در راه مدینه:

بنابر اسناد و مدارک تاریخی، وقتی یزید خویش را در مبارزه فکری با فرد فرد خاندان رسالت ناتوان دیده بود و می پنداشت وجود آنان در دمشق ممکن است دردسرساز باشد، از این رو نعمان بن بشیر خزرجی را فراخواند و به او ماموریت داد وسایل سفر خاندان رسول خدا را برای اعزام به مدینه فراهم آورد و به نعمان متذکر شد سی سواره نظام جهت همراهی کاروانیان با خود ببرد.

سخنان حضرت زینب (س)در مسجد النبی(ص):

در این لحظه در حالی که دختر قهرمان علی(ع) با صدای بلند می گریست فریاد برآورد ای رسول خدا! یزیدیان، حسین تو را در کربلا سر بریدند و بر پیکرش اسب تاختند!

دختر قهرمان علی(ع)، اشک ریزان در میان انبوه مردم حاضر در مسجد النبی با مخاطب قراردادن پیامبر (ص) تمام رخدادهای کربلا و چگونگی اسارت خاندان پیامبر و حضورشان در قصر کوفه و قصر یزید را برشمرد، مردم مدینه از بیانات زینب قهرمان به گریه افتادند و ناله سر دادند و نفرت و بیزاری خویش را از امویان اعلام داشتند.

زینب قهرمان(س) مسجدالنبی را با حالتی افسرده و غمگین ترک گفت و به خانه خویش که شوهرش «عبداله بن جعفر» برای برپایی سوگواری شهدای کربلا مهیا ساخته بود رفت. و امام سجاد(ع) با پسر پنج ساله اش امام محمدباقر(ع) راهی خانه خود شد.

وفات زینب قهرمان (س):

زینب دختر قهرمان علی بن ابیطالب علیه السلام. در طول زندگی پر از فراز و نشیبش به استناد اسناد و مدارک معتبر تاریخی همواره در انجام رسالت اجتماعی و اخلاقی خود کوشا بود ناله دردمندی را که می شنید و اشک مستمندی را که می دید و یاری طلب ستمدیده ای را که مشاهده می کرد، قلب رئوف و مهربانش به تپش در می آمد و حاجات آنها را تا آن جا که قدرت داشت برآورده می ساخت.

زینب قهرمان، تا واپسین دم های زندگیش پیمان مقدسی را که با برادرش حسین بزرگ بسته بود از یاد نبرد و می کوشید در مقابل ستمگران زمانش اظهار عجز نکند و در حرکت تاریخ ساز خود در هر مکانی با سخنان پرفصاحت خویش مقاصد شوم امویان را بر ملا سازد و یزیدیان، مقیم در مکه و مدینه و کوفه را به هراس افکند.

در اسناد و مدارک معتبر تاریخی به وضوح دیده می شود دختر قهرمان علی بن ابیطالب علیه السلام پس از اسارت و بازگشت از دمشق به مدینه در حرم رسول خدا گاه و بیگاه برای مردم مدینه و دیگر مسلمانان شهرها که به آن دیار می آمدند از ماجرای سقیفه بنی ساعده و شهادت مادربزرگوارش و شهادت پدر و برادرش امام حسن مجتبی و پیام عاشورا بیان سخن به میان می آورد به طوریکه این گونه حرکات زینب قهرمان باعث شد امویان مدینه از «یزید» درباره حرکات آن بانوی بزرگوار کسب تکلیف نمایند.

یزید از حاکم مدینه خواست از طریق مسالمت و مدارا، زینب را راهی شام سازد. حاکم مدینه پس از چند جلسه مذاکره با زینب قهرمان از او می خواهد برای دور بودن از شهر مدینه که برای او تداعی کننده خاطرات تلخی بود به شهر شام که شهر خوش آب و هوایی است به اتفاق شوهرش عبداله بن جعفر سفر کند. زینب قهرمان راضی به بیرون شدن از مدینه نبود، اما بزرگان بنی هاشم که به خباثت و کینه توزی امویان آشنایی داشتند و دختر قهرمان علی(ع) نیز از نیت پلید امویان آگاه بود پذیرفت به اتفاق شوهرش عبداله بن جعفر که صاحب ملک بزرگی در دمشق بود به آن شهر سفر کند. از این رو زینب قهرمان پس از آماده سازی مردم مدینه برای قیام علیه امویان با خویشانش وداع گفت و راهی شهر دمشق شد و در ملک شخصی شوهرش سکونت اختیار کرد. هنوز مدت زیادی از سکونت آن حضرت در دمشق نمی گذشت که دعوت حق تعالی را لبیک گفت و در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجری درگذشت و در همانجا که امروزه بارگاه ملکوتی او است مدفون شد.

 

منابع و ماخذ:

۱- تقی زاده انصاری، بدر. زینب بانوی ماندگار تاریخ. تهران: علوم روز، ۱۳۸۴

۲- حیدری، ارغوان. “نقش زن در قیام عاشورا (۲)”. شمیم یاس، شماره ۱۳ (۱۳۸۳)

۳- “سروش عزت: خطبه زینب (س) در دربار یزید”. فصلنامه حوزه و دانشگاه. شماره ۳۳ (۱۳۸۱)

۴- محمدی اشتهاردی، محمد. “زینب(س) پیامبر عاشورا”. ماهنامه پاسدار اسلام، شماره ۱۹۸

۵- مغنیه، محمدجواد. یادگار خیمه های سوخته. ترجمه ی علیرضا رجال تهرانی. قم؛ تهران: دارالصادقین، ۱۳۷۹

چگونگی شهادت حضرت قاسم (ع)

شهادت برای قاسم از عسل شیرین‌تر است

ابوحمزه ثمالى در روایتى از امام سجّاد علیه‌السلام ماجراى وفادارى یاران و خاندان حضرت را در شب عاشورا بازگو مى‏‌کند، تا آنجا که امام علیه‌السلام خبر شهادت همه یارانش‏ را داد. در آن هنگام قاسم بن حسن به امام علیه‌السلام عرض کرد: «أَنَا فِی مَنْ یُقْتَلْ؟؛ آیا من هم فردا در شمار شهیدان خواهم بود؟».

امام حسین علیه‌السلام با مهربانى و عطوفت فرمود: «یا بُنَىَّ کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟؛ فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟». عرض کرد: «یا عَمِّ أَحْلى‏ مِنَ الْعَسَلِ؛ عموجان! از عسل شیرین‏تر!».

امام فرمود: «إی وَاللَّهِ فِداکَ عَمُّکَ إِنَّکَ لَأَحَدُ مَنْ یُقْتَلُ مِنَ الرِّجالِ مَعِی بَعْدَ أَنْ تَبْلُوا بِبَلاءٍ عَظیمٍ وَابْنی عَبْدُاللَّهِ؛ آرى به خدا! عمویت به فداى تو باد! تو نیز از شهیدان خواهى بود آن هم پس از گرفتارى سخت و پسرم عبداللَّه (شیرخوار) نیز شهید خواهد شد!».

قاسم گفت: «اى عمو! آیا آنان به زنان هم حمله مى‏‌کنند که عبداللَّه شیرخوار نیز شهید مى‌‏شود؟!».

امام علیه السلام فرمود:«فِداکَ عَمُّکَ یُقْتَلُ عَبْدُاللَّهِ اذْ جَفَّتْ رُوحی عَطَشاً وَ صِرْتُ الى‏ خِیَمِنا فَطَلَبْتُ ماءً وَ لَبَنَاً فَلا أَجِدُ قَطُّ؛ فَأَقُولُ: ناوِلُونی ابْنِی لِأَشْرَبَ مِنْ فیهِ، فَیَأْتُونی بِهِ فَیَضَعُونَهُ عَلى‏ یَدی فَأَحْمِلُهُ لِأَدْنِیَهُ مِنْ فِیَّ فَیَرْمِیَهُ فاسِقٌ بِسَهْمٍ فَیَنْحِرَهُ وَ هُوَ یُناغی فَیَفیضُ دَمُهُ فی کَفّی، فَأَرْفَعُهُ إِلىَ السَّماءِ وَ أَقُولُ: اللَّهُمَّ صَبْراً وَ احْتِساباً فیکَ، فَتُعَجِّلُنِی الْأَسِنَّهُ فیهِمْ وَالنَّارُ تُسْتعِرُ فِى الْخَنْدَقِ الَّذی فِی ظَهْرِ الْخِیَمِ، فَأَکُرُّ عَلَیْهِمْ فِی أَمَرِّ أَوْقاتٍ فِی الدُّنْیا، فَیَکُونُ ما یُریدُ اللَّهُ».

«عمویت به فداى تو باد! عبداللَّه هنگامى کشته خواهد شد که من از تشنگى زیاد بى تابم و در خیمه‏‌ها دنبال آب یا شیر مى‏‌گردم ولى چیزى نمى‌‏یابم. پس فرزندم «عبداللَّه» را طلب کنم تا از لبانش سیراب شوم. چون او را به دستم دهند. پیش از آن‏که لبهایم را بر دهان او بگذارم، ناگاه فاسقى گلوى او را با تیر بشکافد و او دست و پا مى‌‏زند و خون او در دستانم جارى گردد! در آن حال او را به آسمان بلند کنم و مى‌‏گویم: خدایا! از تو صبر مى‌‏طلبم و این را براى تو و به حساب تو مى‏‌گذارم.

آنگاه نیزه‌‏هاى دشمن مرا به سوى خود بخواند و آتش از خندق پشت خیمه‏‌ها زبانه کشد و من بر آنان در آن تلخ‌‏ترین لحظات زندگیم حمله خواهم کرد و آنچه خدا خواهد، رخ خواهد داد».

امام سجّاد علیه‌السلام فرمود: آنگاه او گریست و ما نیز گریستیم و صداى گریه فرزندان پیامبر در خیمه‏‌ها پیچید.

زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر اشاره به من کردند و به امام علیه‌السلام عرضه داشتند: «سرنوشت سرور ما على (امام سجّاد علیه‌السلام) چه خواهد شد؟». امام علیه‌السلام در حالى که اشک مى‌‏ریخت، فرمود: «ما کانَ اللَّهُ لِیَقْطَعَ نَسْلی مِنَ الدُّنْیا فَکَیْفَ یَصِلُونَ إِلیهِ؟ وَ هُوَ ابُو ثَمانِیَهَ ائِمَّهٍ علیهم السلام؛ (نگران نباشید) خداوند نسل مرا در دنیا قطع نخواهد کرد. به او (امام سجّاد) چگونه دست مى‏‌یابند در حالى که او پدر هشت امام است؟». (مدینه المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج ۴ ص ۲۱۴ ؛ نفس المهموم، ص ۱۱۶ ؛ عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها ص ۳۹۸)

کیفیت شهادت قاسم بن حسن علیه‌السلام

پس از شهادت حضرت على اکبر علیه‌السلام حضرت قاسم بن حسن آماده پیکار شد. او نوجوانى بود که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود. هنگامى که نزد امام علیه‌السلام آمد و نگاه آن حضرت به او افتاد وى را در آغوش گرفت، با هم چنان گریستند که از حال رفتند.

قاسم اجازه میدان رفتن خواست، ولى امام حسین علیه‌السلام نپذیرفت، آنقدر دست و پاى امام را بوسه زد تا رضایت امام را جلب کرد و در حالى که اشک مى‌‏ریخت به میدان آمد و این رجز را مى‏‌خواند:

إِنْ تُنْکِرُونی فَأَنَا ابْنُ الْحَسَنِ / سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى‏ وَ الْمُؤْتَمَنِ‏

هذا حُسَیْنٌ کَالْأَسِیرِ الْمُرْتَهَنِ / بَیْنَ اناسٍ لَاسُقُوا صَوْبَ الْمُزَنِ‏

«اگر مرا نمى‌‏شناسید بدانید من فرزند امام حسنم! که او فرزند پیامبر برگزیده و امین خداست!

این حسین علیه‌السلام است که همانند اسیرى است گروگان، میان گروهى که خداوند آنان را از باران رحمت خود سیراب نکند».

چهره مبارکش همانند پاره ماه مى‌‏درخشید، پیکار سختى کرد تا آنجا که با سنّ کمش سى و پنج نفر را بر زمین افکند.

حمید بن مسلم مى‌‏گوید: من در لشکر ابن سعد بودم به این نوجوان مى‌‏نگریستم که پیراهن و لباسى بلند به تن و نعلینى به پا داشت که بند یکى پاره بود. فراموش نمى‌‏کنم که بند نعلین چپش بود.

عمرو بن سعد أزْدى گفت: به خدا سوگند! من به او حمله مى‌‏کنم (تا وى را از پاى درآورم) گفتم: سبحان اللَّه، این چه تصمیمى است؟ به خدا سوگند! اگر این نوجوان بر من حمله کند من به سوى وى دست تعدّى دراز نخواهم کرد. همان گروهى که وى را احاطه کرده‌‏اند، او را بس است.

گفت: نه، هرگز! به خدا سوگند! من بر او یورش خواهم برد، پس حمله کرد و برنگشت تا آن که با شمشیرش فرق او را شکافت. قاسم علیه‌السلام با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عموجان! مرا دریاب.

امام علیه‌السلام چون باز شکارى صف‏ها را شکافت و مانند شیر ژیان حمله کرد و با شمشیر بر عمرو -قاتل قاسم- ضربتى زد که دستش را از بدن جدا کرد، عمرو در حالى که فریاد مى‌‏کشید گریخت، کوفیان خواستند وى را از دست امام علیه‌السلام نجات دهند، ولى بدنش زیر سم اسبان قرار گرفت و کشته شد.

هنگامى که گرد و غبار فرو نشست، دیدند امام علیه‌السلام بر بالین قاسم علیه‌السلام نشسته است و قاسم پاهایش را بر زمین مى‏ساید.

امام حسین علیه‌السلام فرمود: «عَزَّ وَاللَّهِ عَلى‏ عَمِّکَ أَنْ تَدْعوُهُ فَلا یُجیبُکَ، أَوْ یُجیبُکَ فَلا یُعینُکَ، أَوْ یُعینُکَ فَلا یُغْنی عَنْکَ، بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ»

«به خدا سوگند! بر عمویت ناگوار است که وى را بخوانى ولى نتواند به تو پاسخى دهد، یا پاسخى دهد ولى نتواند تو را یارى کند و یا به کمکت بشتابد ولى تو را بى نیاز نکند. دور باد (از رحمت خدا) گروهى که تو را کشتند».

در روایت دیگرى آمده است که امام علیه‌السلام فرمود: «بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ، وَ مَنْ خَصْمَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فیکَ جَدُّکَ. عَزَّ وَ اللَّهِ عَلى‏ عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوهُ فَلا یُجیبُکَ، أَوْ یُجیبُکَ ثُمَّ لا یَنْفَعُکَ، یَوْمٌ وَاللَّهِ کَثُرَ واتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ»

«دور باد (از رحمت خدا) گروهى که تو را کشتند و خونخواه تو از اینان در قیامت جدّ تو خواهد بود. به خدا سوگند! بر عمویت دشوار است که وى را بخوانى ولى نتواند پاسخ دهد یا پاسخ دهد ولى به حال تو سودى نبخشد. به خدا سوگند! امروز روزى است که رنج و مظلومیّت عمویت فراوان و یاورش اندک است».

سپس امام علیه‌السلام پیکر خونین قاسم علیه‌السلام را برداشت و به سوى خیمه‏ها روانه شد.

راوى مى‌‏گوید: گویا هم اکنون مى‏‌بینم سینه‌‏اش به سینه امام چسبیده بود و پاهایش‏ به زمین کشیده مى‌‏شد، با خود گفتم: امام چه مى‏‌کند؟ دیدم او را آورده کنار شهداى اهل بیت علیه‌السلام قرار داد و آنگاه به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً؛ صَبْراً یا بَنی عُمُومَتی، صَبْراً یا أَهْلَ بَیْتی، لا رَأَیْتُمْ هَواناً بَعْدَ هذَا الْیَوْمِ أَبَدا»

خدایا! از تعدادشان بکاه و آنان را پراکنده ساز و به قتل برسان و هیچ کس از آنان را باقى مگذار و هرگز آنان را نیامرز! اى عموزادگانم! صبر پیشه سازید! اى اهل بیتم! صبر کنید! بعد از این روز هرگز خوارى نبینید!». (مقتل الحسین خوارزمی،‌ج ۲ ص ۲۷ ؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج ۴۵ ص ۳۴ ؛ عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص ۴۸۲)

داستان شهادت قاسم از زبان استاد شهید مرتضی مطهری

همین طفل سیزده ساله مى‌‏آید خدمت اباعبدالله در حالى که چون اندامش کوچک است و نابالغ و بچه است، اسلحه‏‌اى به تنش راست نمى‌‏آید. زره‏ها را براى مردان بزرگ ساخته‏‌اند نه براى بچه‌‏هاى کوچک.

کلاه‌خُودها براى سر افراد بزرگ مناسب است نه براى سر بچه کوچک. عرض کرد:

عمو جان! نوبت من است، اجازه بدهید به میدان بروم. (در روز عاشورا هیچ کس بدون اجازه اباعبدالله به میدان نمى‏رفت. هرکس وقتى مى‌‏آمد، اول سلامى عرض مى‏‌کرد: السّلام علیک یا اباعبداللَّه، به من اجازه بدهید.)

اباعبدالله به این زودی‌ها به او اجازه نداد. او شروع کرد به گریه کردن. قاسم و عمو در آغوش هم شروع کردند به گریه کردن. نوشته‏‌اند: «فَجَعَلَ یُقَبِّلُ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ» یعنى قاسم شروع کرد دستها و پاهاى اباعبداللَّه را بوسیدن.

آیا این [صحنه‏] براى این نبوده که تاریخ بهتر قضاوت کند؟ او اصرار مى‌‏کند و اباعبداللَّه انکار. اباعبداللَّه مى‏‌خواهد به قاسم اجازه بدهد و بگوید اگر مى‏‌خواهى بروى برو، اما با لفظ به او اجازه نداد، بلکه یکدفعه دستها را گشود و گفت: بیا فرزند برادر، مى‏‌خواهم با تو خداحافظى کنم. قاسم دست به گردن اباعبداللَّه انداخت و اباعبداللَّه دست به گردن جناب قاسم. نوشته‏‌اند این عمو و برادرزاده آنقدر در این صحنه گریه کردند- اصحاب و اهل بیت اباعبداللَّه ناظر این صحنه جانگداز بودند- که هر دو بى‏‌حال و از یکدیگر جدا شدند.

این طفل فوراً سوار بر اسب خودش شد. راوى که در لشکر عمرسعد بود مى‏‌گوید:

یکمرتبه ما بچه‏‌اى را دیدیم که سوار اسب شده و به سر خودش به جاى کلاه خود یک عمامه بسته است و به پایش هم چکمه‏اى نیست، کفش معمولى است و بند یک کفشش هم باز بود و یادم نمى‏‌رود که پاى چپش بود، و تعبیرش این است: «کَانَّهُ فَلْقَهُ الْقَمَرِ» گویى این بچه پاره‏اى از ماه بود، اینقدر زیبا بود.

همان راوى مى‏گوید: قاسم که داشت مى‏‌آمد، هنوز دانه‏‌هاى اشکش مى‏‌ریخت. رسم بر این بود که افراد خودشان را معرفى مى‏‌کردند که من کى هستم. همه متحیّرند که این بچه کیست؟ همین که مقابل مردم ایستاد، فریادش بلند شد:

انْ تَنْکُرونى فَانَا ابْنُ الْحَسَن / سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى الْمُؤْتَمَن‏

هذَا الْحُسَیْنُ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن / بَیْنَ اناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمَزَن

جناب قاسم به میدان مى‌‏رود. اباعبداللَّه اسب خودشان را حاضر کرده و [افسار آن را] به دست گرفته‏‌اند و گویى منتظر فرصتى هستند که وظیفه خودشان را انجام بدهند.

من نمى‏‌دانم دیگر قلب اباعبداللَّه در آن وقت چه حالى داشت. منتظر است، منتظر صداى قاسم که ناگهان فریاد «یا عمّاه» قاسم بلند شد.

راوى مى‏‌گوید: ما نفهمیدیم که حسین با چه سرعتى سوار اسب شد و اسب را تاخت کرد. تعبیر او این است که مانند یک باز شکارى خودش را به صحنه جنگ رساند.

نوشته‏‌اند بعد از آنکه جناب قاسم از روى اسب به زمین افتاده بود در حدود دویست نفر دور بدن او بودند و یک نفر مى‏‌خواست سر قاسم را از بدن جدا کند ولى هنگامى که دیدند اباعبداللَّه آمد، همه فرار کردند و همان کسى که به قصد قتل قاسم آمده بود، زیر دست و پاى اسبان پایمال شد.

از بس که ترسیدند، رفیق خودشان را زیر سم اسبهاى خودشان پایمال کردند. جمعیتْ زیاد، اسبها حرکت کرده‏‌اند، چشم چشم را نمى‏‌بیند. به قول فردوسى:

ز سمّ ستوران در آن پهن دشت / زمین شد شش و آسمان گشت هشت‏

هیچ کس نمى‏‌داند که قضیه از چه قرار است. «وَ انْجَلَتِ الْغَبَرَهُ» همینکه غبارها نشست، حسین را دیدند که سر قاسم را به دامن گرفته است. (من این را فراموش نمى‏‌کنم؛ خدا رحمت کند مرحوم اشراقى واعظ معروف قم را، گفت: یک بار من در حضور مرحوم آیت اللَّه حائرى این روضه را- که متن تاریخ است، عین مقتل است و یک کلمه کم و زیاد در آن نیست- خواندم. به قدرى مرحوم حاج شیخ گریه کرد که بى تاب شد. بعد به من گفت: فلانى! خواهش مى‏‌کنم بعد از این در هر مجلسى که من هستم این قسمت را نخوان که من تاب شنیدنش را ندارم).

در حالى که جناب قاسم‏ آخرین لحظاتش را طى مى‏‌کند و از شدت درد پاهایش را به زمین مى‏‌کوبد (وَالْغُلامُ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ)

شنیدند که اباعبداللَّه چنین مى‏‌گوید: «یَعِزُّ وَاللَّهِ عَلى‏ عَمِّکَ انْ تَدْعُوَهُ فَلایَنْفَعُکَ صَوْتُهُ»

پسر برادرم! چقدر بر من ناگوار است که تو فریاد کنى یا عمّاه، ولى عموى تو نتواند به تو پاسخ درستى بدهد؛ چقدر بر من ناگوار است که به بالین تو برسم اما نتوانم کارى براى تو انجام بدهم.

و لا حول و لا قوّه الّا باللَّه العلىّ العظیم و صلّى اللَّه على محمّد و اله الطاهرین. (مجموعه آثار استاد مطهری ج ۱۷ ص۳۷۶)

سخنرانی آیت الله جوادی آملی:ریشه‌های تاریخی نهضت کربلا

تلاش امویان برای تحمیق مردم

امویان برای استحکام پایه های حکومت بی پایه خود از هیچ کوششی فروگذار نکردند. لذا نه تنها از خوی تعصب و غارتگری زمان جاهلیت حداکثر بهره را بردند، بلکه برای حفظ این خصلتِ ناپسند، مردم را در جهل نگه می داشتند تا در پناه ناآگاهی جامعه جاهلی، نان خود را به تنور گرم خلافت بچسبانند و از آب گل آلود بی خبری مردم ماهی حاکمیت خود را صید کنند. از این رو ترویج فرهنگ، آموزش همگانی، تبلیغِ درست، فراگرفتن سواد، خواندن و نوشتن و… را ممنوع کردند. در همین راستا اگر یکی از مخالفین سیاسی آنها وارد شام می شد، سعی می کردند نگذارند با مردم رابطه فرهنگی برقرار کند.

مثلاً هشام بن عبدالملک، دهمین خلیفه ننگین اموی وقتی از امام باقر(ع) یاد می کرد(بر اساس بخشی از برنامه ها و ترفندهای سیاسی) می گفت: او باقرالعلوم، وصی الاوصیا و وارث الانبیاست. ولی هنگامی که آن حضرت را از مدینه به شام آوردند و مردم شام امام باقر(ع) را از نزدیک دیدند و برای استفاضه از فیض او هجوم آوردند، فوراً دستور داد آن حضرت را به مدینه برگردانند تا مبادا مردم با فرهنگ اهل بیت(ع) و علوم اسلامی آشنا شوند؛ زیرا غارت گران وقتی می توانند بر گرده جامعه سوار باشند که مردم در جهل، بی خبری و ناآگاهی به سرببرند.

اگر مردم رشد علمی و فرهنگی پیدا نکنند و در میدان عمل و صحنه پیکار جدیت و فداکاری نداشته باشند، رهبر جامعه حتی اگر علی بن ابی طالب یا حسین بن علی(ع) باشد، باز هم امویان هر عصری، سلطه پیدا می کنند. منتهی هر روز با نیرنگی خاص به صحنه می آیند.

در مقابل، نبی اکرم(ص) فرمودند: علم آموزی همانند تنفس کردن و آب نوشیدن بر هر انسان لازم است. یعنی همان طور که هیچ کس نمی‌تواند بگوید: نفس نمی کشم تا بمیرم، آب نمی نوشم تا بمیرم و…، بلکه ضرورت دارد که نفس بکشد و آب بنوشد تا نمیرد، به همین صورت ضرورت دارد جلسات علمی داشته باشد، کتابهای علمی بخواند، سخنان علمی گوش بدهد تا عالم گردد وبدین وسیله روحش را زنده نگه دارد: «طلب العلْم فَریضةٌ علی کلِّ مُسلمٍ ومُسلمةٍ»۱٫
بنابراین، اهل تحلیل سیاسی شدن، عالم و آگاه نسبت به مسائل روز گشتن، فریب نخوردن، فریب ندادن، جاهل نماندن، سوءاستفاده از جهل مردم نکردن و… از امور لازم و واجبی است که مورد سفارش و تأکید اکید اسلام قرار گرفته و اهتمام مسلمانان به آن لازم است. البته بعضی از این امور واجب عینی است و برخی واجب کفایی.

هجرت اهل بیت(ع) از مدینه

در مقابلِ امویان که ارتباط مردم با مرکز فرهنگ اسلامی، یعنی مدینه، کوفه و مانند آن را قطع کرده و عملاً به آنها می گفتند: با روم می توانید ارتباط داشته باشید اما با کوفه و مدینه هرگز، و اگر کسی از شام به مکّه می آمد همراه مأمورین اطلاعاتی می آمد، امیرالمؤمنین و امام حسین(ع) مدینه وهمجواری قبر پیامبر اکرم(ص) را رها کردند و به کوفه و کربلا رفتند تا به مردم وجامعه شام نزدیکتر شوند و آنها را روشن کنند، وگرنه هرگز امیرالمؤمنین و امام حسین(ع) حاضر نبودند مدینه یعنی مرکز حکومت رسول الله و مسجدالنبی را که در روی زمین هیچ مسجدی بعد از مسجدالحرام به عظمت و فضیلت آن نیست، رها کنند و به جای دیگر بروند.

کدام فضیلت در کوفه و کربلا وجود داشت که در مدینه نبود؟ علی(ع) به کوفه رفت تا ازنزدیک با شام ارتباط برقرار کند، مردم را روشن نموده و آگاهی ببخشد، و جوامع خفته و فریب خورده شام را به معارف اهل بیت(ع) جذب کند تا بتواند امویان را ریشه کن سازد. و امام حسین(ع) نیز به کوفه و درنهایت به کربلا رفت تا ارتباطش با مردم شام، یعنی مرکز فتنه امویان نزدیکترگردد و پیام او سریعتر، صریح تر و سالم تر به گوش آنها برسد.

قیام، تنها راه بیرون آوردن قرآن از مهجوریت

با این توضیحات، راز و رمز نهضت کربلا روشن می شود. هر عاقلی که می خواهد دست به کاری بزند، ابتدا در حدّ توان خود اطراف آن را مطالعه، بررسی و کار کارشناسانه می کند و بعد اقدام می نماید. مثلا اگر کسی بخواهد فلزّی را بخرد یا استخراج کند، ظاهر، باطن، آغاز، انجام، مقدار مقاومت، حالت سرد و گرم بودن و شرایط گوناگون آن را می آزماید و سپس آن را انتخاب می کند. چنان که امیرالمؤمنین(ع) در مورد جنگ صفین چنین کرده است.

قبل از شروع جنگ پیرمردی شامی بین دو صف قرار گرفت و فریاد زد: یا علی با شخص تو کاری دارم. امیرالمؤمنین(ع) از میان سربازان خود خارج شد و در مقابل آن پیرمرد قرار گرفت. پیرمرد گفت: تو سابقه ای طولانی در اسلام و هجرت داری، آیا می توانم پیشنهادی به تو بکنم که به واسطه آن، جنگی شروع نشود و خون مسلمانان حفظ گردد؟

حضرت علی(ع) فرمود: پیشنهاد تو چیست؟ عرض کرد: تو به عراق برگردی و ما با شما کاری نداشته باشیم، ما نیز به شام برگردیم و شما با ما کاری نداشته باشید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: پیشنهاد تو را فهمیدم و دانستم که از روی خیرخواهی و شفقت است. من نیز درباره این جنگ و عواقب آن زیاد فکر کردم، اول و آخر آن را سنجیدم و شب‌هایی را بیداری کشیدم و آثارش را بررسی نمودم؛ ولی دیدم دو راه بیشتر وجود ندارد: جنگ یا کفر به وحی الهی و دین حق.

چون خدای تعالی از اولیای خود سکوت در برابر معصیت و نیز ترک امر به معروف و نهی از منکر در برابر گناهان را نمی پسندد و بدان راضی نیست، در نهایت به این نتیجه رسیدم که جنگیدن و مرارت آن را تحمل کردن آسانتر از دست و پنجه نرم کردن با زنجیرهای گران جهنم است۲٫
امام حسین(ع) نیز سیاست کشور را بالا و پایین کرد، اوّل و آخر آن را سنجید، چندین بار فکر کرد که چه کند، دید هیچ راهی نمانده و هیچ چاره ای نیست جز اینکه با همه اعضای خانواده به طرف کربلا حرکت کند و همه آنها را به این صحنه ببرد، بعضی شهید و بعضی جانباز و برخی اسیر شوند تا مردم حقیقت موجود در جامعه را بفهمند و بدانند که بر سر اسلام و مسلمین چه آمد و چه می آید.

اگر بازگشت دوباره قرآن و عترت به صحنه زندگی مردم و بیرون آمدن آن از غربت و مهجوریت به چیزی کمتر از نثار جان و ایثار مال و اسارت زن و فرزند امکان داشت، هرگز سالار شهیدان دست به چنین قیام خونینی نمی زد؛ چون قداست مسمومی که اموی ها برای حکومت ظالمانه خود درست کرده بودند، جز با قداست صحیح علوی شکسته نمی شد.

آنها با استفاده از جهل مردم و در سایه تحمیق آنها چنان قداستی برای خود درست کرده بودند که معاویه هنگام حرکت به سوی صفین نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند و مردم شام نیز از او اطاعت کردند و احیاناً تحسین نمودند و چنان بدعتی را بر قداست معاویه و مواظبت او بر ترک نشدن حکم الهی حمل کردند!

از این رو، سالار شهیدان، با آن که ماه شعبان و ماه رمضان و سپس ماه های حج یعنی شوال، ذی قعده و اوایل ذی حجه را در مکه ماند و در آستانه روز ترویه(هشتم ذی حجه)، روزی که حاجیان در مکه احرام بسته و به طرف عرفات می روند، قرار گرفت، خطبه خواند و فرمود: الآن وقت حج کردن، عرفات و منا رفتن، شتر نحر کردن و گوسفند ذبح نمودن نیست؛ اکنون باید به کربلا رفت و خون گلوی عزیزان را به پای نهال دین ریخت.

طبعاً این سؤال برای هر کسی که در جریان امر قرار می گیرد، مطرح می شود که چرا پسر پیامبر اکرم(ص) با آنکه تا آن روز تأمّل کرد و با آنکه اعمال حج چند روز بیشتر طول نمی کشد، حج را انجام نداد و عزم حرکت دارد؟ یعنی چرا این چند روز را برای انجام مناسک حج صبر نمی کند؟ چه خطری پیش آمده است که امام حسین(ع) حاضر نیست بعد از چند روز حرکت کند؟

البته بعضی از کسانی که در مراسم حج شرکت کرده بودند، بعد از خاتمه یافتن مناسک، در بین راه خود را به امام حسین(ع) رساندند. بدین ترتیب اگر امام حسین(ع) حج هم می کرد، می توانست در همین ایام محرم به کربلا برسد. لیکن انتخاب آن زمان برای حرکت یک تاکتیک بود که با حرکت خلافِ مسیرِ سیلِ جمعیتی که برای حج در مکه گرد آمده بودند، آن هم از کسی مثل امام حسین(ع) همگان را متوجه خطر و بحرانی بودن اوضاع و شرایط می کرد. افزون بر اینکه نقشه ترور آن حضرت توسط عوامل حکومت اموی را نقش بر آب کرد.

از این رو، امام حسین(ع) با این کار خود به مردم فهماند که ابتدا باید حجّ را با آزاد نمودن از چنگ امویان عصر زنده کرد و آنگاه افراد مستطیع را به حج آزاد دعوت کرد، در حالی که هم اکنون کعبه در زنجیر اسارت به سرمی برد؛ زنجیری که یک طرف آن به حماقت امت و جهل و بی خبری آنان بسته شده است و طرف دیگرش به خباثت و رذالت شام نشینان شیاد.

مسلمانان موظف اند که به سوی بیت عتیق نماز بگذارند: «ومن حیث خرجت فولّ وجهک شطر المسجدالحرام»۳ و دور آن خانه آزاد طواف کنند: «ولیطوّفوا بالبیت العتیق»۴٫ در این آیه سخن از طواف دور بیت عتیق است. این کلام از باب«تعلیق حکم بر وصفْ…»، اِشعار به علیت دارد۵؛ چون «عتیق» یعنی عِتق شده و آزاد۶؛ زمینی که کعبه در آن قرار گرفته و نیز خود کعبه، برخلاف دیگر اماکن، مِلک و مُلک احدی نبوده و نیست، بلکه عتیق و آزاد است. حتی زمین مساجد دیگر ابتدا مِلک کسی است، وقتی که با وقف کردن، مسجدی در آن بنا می شود، آزاد می گردد. اما آن سرزمین، نه مِلک کسی بوده و نه تحت سلطه احدی قرار گرفته است. زمین بی آب و گیاهی بود که هیچکس را در آن رغبتی نبود و در آنجا سکونت نداشت: «ربنا إنّی أسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرّم»۷٫

بنابراین، حسین بن علی(ع) در آن مقطع حسّاس تاریخ حج نکرد و از مکه حرکت کرد و قبل از حرکت در سخنرانی رسمی خود در مکه، با آنکه جاسوسان اموی حضور داشتند و گزارش می کردند، اعلام داشت: اوّلاً: دین در خطر است. ثانیاً: من برای نجات دین فردا حرکت می کنم. ثالثاً: هر کس مشتاق لقاء الله است، با من بیاید.

همره ما را هوای خانه نیست
هر که جست از سوختن، پروانه نیست
نیست در این راه، غیر از تیر و تیغ
گو میا هر کس ز جان دارد دریغ
جای پا باید به سر بشتافتن
نیست شرط راه، رو بر تافتن۸

منطق حضرت حسین بن علی(ع)

این نیست که هر مسلمان عابد زاهدی می تواند همراه من بیاید، بلکه فرمود: هر کس که شوق لقای خدا را در سر می پروراند، بیاید. چون خون هر کسی قدرت براندازی نظام خون آشام ستم پیشه اموی را ندارد.

و فردای آن روز حرکت کرد؛ حرکتی که تا کربلا با پا بود و از کربلا تا شام شوم اموی با سر. و بدین ترتیب بخش وسیعی از خاورمیانه آن روز را پیمود و مردم بسیاری از مناطق را از حرکت خود باخبر کرد و تا حدودی به مردم آن عصر فهماند که بر سر اسلام و مسلمین چه آمد و چه می آید و صفحه زرین تاریخ را با تدوین حقیقت قیام خود روشن کرد.


پی نوشت ها:


۱ــ بحار، ج۱، ص۱۷۷
۲ــ همان، ج ۳۲، ص۵۲۶ به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۴۰۲، ذیل خطبه ۳۵
۳ــ بقره، ۱۴۹
۴ــ حج، ۲۹
۵ــ درباره این اصطلاح رک: ص ۶۴
۶ــ این معنا یکی از معانی سه گانه عتیق است.
۷ــ ابراهیم، ۳۷
۸ــ گنجینة الاسرار، ص ۷۶

چهل حدیث کربلا

پیشگفتار
            
حدیث کربلا، حدیث حریت و حماسه هاست و روایتش روایت رویش و خیزش، و سرودش همیشه سرخ و حیات بخش و حرکت زا.
       
در خصوص کربلا و حماسه همیشه جاوید عاشورا، در کتابی با نام «سیمای کربلا، حریم حریت» سخن گفته ایم و چندین حدیث ازاحادیث این دفتر را نیز در آنجا البته با شرح و بسطی بیشتر آورده ایم.
 
دیگر لازم نیست در این مقدمه حرف به درازا کشد، تنها به تذکر چند نکته که در فهم بهتر این مجموعه می تواند مفید باشد بسنده می شود:
    
1. روایتهایی که درباره کربلا، بویژه زیارت آستان قدس حسینی علیه السلام، در منابع روایی آمده است. بیشتر از اینها است که در یک مجموعه چهل حدیثی بگنجد، ما از صدها حدیث، این چهل نمونه را، از سخنان برگزیدگان خدا برگزیده ایم.
  
2. احادیث از کتابهای معتبر نقل شده و بیشتر آنها را در کتاب وزین کامل الزیارات می توان دید، کتابی که در نظر دانشوران شیعی معتبر است و محکم.
    
3. در انتخاب حدیثها، علاوه بر نکات چندی که در نظر بوده این نکته نیز در نظر گرفته شده است که تا حد امکان حدیثی نقل شود که کم لفظ و معتبر، اما پر معنی باشد تا حفظ آن برای همه سهل و ممکن باشد.
       
4. پیشاپیش اقرار می شود که ترجمه ها نارسا بوده و آن لطف بی نظیری که در سخن معصوم علیه السلام است در ترجمه ها دیده نمی شود ما تلاش خویش را کرده ایم، امید که مقبول درگاه حضرت حق واقع گردد.
    
فصل اول: فضیلت کربلا
  
حدیث اول
   
حریم پاک
  
عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال:
    
..و هی اطهر بقاع الأرض و اعظمها حرمة و انها لمن بطحاء الجنة.
     
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن حدیث بلندی می فرماید: کربلا پاکترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه ها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشت است. بحار الانوار، ج 98، ص 115 و نیز کامل الزیارات، ص 264
  
حدیث دوم
   
سرزمین نجات
  
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
     
یقبر ابنی بأرض یقال لها کربلا هی البقعة التی کانت فیها قبة الاسلام نجا الله التی علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فی الطوفان.
   
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پسرم حسین در سرزمینی به خاک سپرده می شود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازی که همواره گنبد اسلام بوده است، چنانکه خدا، یاران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد. کامل الزیارات، ص 269، باب 88، ح 8
    
حدیث سوم
   
مسلخ عشق
   
قال امیر المؤمنین علی علیه السلام:
   
هذا...مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم و لا یلحقهم من کان بعدهم.
   
حضرت علی علیه السلام روزی گذرش از کربلا افتاد و فرمود: اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمی رسند.
    
تهذیب، ج 6، ص 73 و بحار، ج 98، ص 116
    
حدیث چهارم
   
عطر عشق
  
قال علی علیه السلام:
  
واها لک أیتها التربة لیحشرن منک قوم یدخلون الجنة بغیر حساب.
  
امیر المؤمنین علیه السلام خطاب به خاک کربلا فرمود: چه خوشبوئی ای خاک! در روز قیامت قومی از تو بپا خیزند که بدون حساب و بی درنگ به بهشت روند.
   
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 169
    
حدیث پنجم
   
ستاره سرخ محشر
   
قال علی بن الحسین علیه السلام:
     
تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدری و تنادی أنا أرض الله المقدسة الطیبة المبارکة التی تضمنت سید الشهداء و سید شباب اهل الجنة.
   
امام سجاد علیه السلام فرمود: زمین کربلا، در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدی می درخشد و ندا در می دهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکی که پیشوای شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است. ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 268
     
حدیث ششم
   
کربلا و بیت المقدس
   
قال ابو عبد الله علیه السلام:
    
الغاضریة من تربة بیت المقدس.
     
امام صادق علیه السلام فرمود: کربلا از خاک بیت المقدس است. کامل الزیارات، ص 269، باب 88، ح 7
    
حدیث هفتم
   
فرات و کربلا
      
قال ابو عبد الله علیه السلام
     
أن أرض کربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارک و تعالی...
       
امام صادق علیه السلام فرمود: سرزمین کربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبی بودند که خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشید.بحار الانوار، ج 98، ص 109 و نیز کامل الزیارات، ص 269
     
حدیث هشتم
   
کربلا، کعبه انبیاء
   
قال ابو عبد الله علیه السلام:
    
لیس نبی فی السموات و الارض، اءلا یسألون الله تبارک و تعالی أن یؤذن لهم فی زیارة الحسین (علیه السلام)، ففوج ینزل و فوج یعرج.
    
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پیامبری در آسمانها و زمین نیست مگر این که می خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شوند، چنین است که گروهی به کربلا فرود آیند و گروهی از آنجا عروج کنند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244، به نقل از کامل الزیارات، ص 111
   
حدیث نهم
   
کربلا، مطاف فرشتگان
   
قال ابو عبد الله علیه السلام:
    
لیس من ملک فی السموات و الأرض الا یسألون الله تبارک و تعالی أن یؤذن لهم فی زیارة الحسین (علیه السلام)، ففوج ینزل و فوج یعرج.
  
امام صادق علیه السلام فرمود:
    
هیچ فرشته ای در آسمانها و زمین نیست مگر این که می خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شود، چنین است که همواره فوجی از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجی دیگر عروج کنند و از آنجا اوج گیرند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244، به نقل از کامل الزیارات ص 114
  
حدیث دهم
  
راه بهشت
   
قال ابو عبد الله علیه السلام:
    
موضع قبر الحسین علیه السلام ترعة من ترع الجنة
   
امام صادق علیه السلام فرمود: جایگاه قبر امام حسین علیه السلام دری از درهای بهشت است. کامل الزیارات، ص 271، باب 89، ح 1
  
حدیث یازدهم
   
کربلا، حرم امن
   
قال ابو عبد الله علیه السلام:
   
ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل أن یتخذ مکة حرما.
      
امام صادق علیه السلام فرمود: به راستی که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد.کامل الزیارات، ص 267 بحار، ج 98، ص 110
    
حدیث دوازدهم
  
زیارت مداوم
   
قال الصادق علیه السلام:
   
زوروا کربلا و لا تقطعوه فاءن خیر أولاد الانبیاء ضمنته...
   
امام صادق علیه السلام فرمود: کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است. کامل الزیارات، ص 269
    
حدیث سیزدهم
  
بارگاه مبارک
  
قال الصادق علیه السلام:
   
«شاطی ء الوادی الأیمن» الذی ذکره الله فی القرآن، (1) هو الفرات و «البقعة المبارکة» هی کربلا.
   
امام صادق علیه السلام فرمود: آن «ساحل وادی ایمن» که خدا در قرآن یاد کرده فرات است و «بارگاه با برکت» نیز کربلا است. (2)
     
فصل دوم: زیارت کربلا
  
حدیث چهاردهم
   
شوق زیارت
  
قال الامام الباقر علیه السلام:
   
لو یعلم الناس ما فی زیارة قبر الحسین علیه السلام من الفضل، لماتوا شوقا.
  
امام باقر علیه السلام فرمود: اگر مردم می دانستند که چه فضیلتی در زیارت مرقد امام حسین علیه السلام است از شوق زیارت می مردند.ثواب الاعمال، ص 319، به نقل از کامل الزیارات .
  
حدیث پانزدهم
  
حج مقبول و ممتاز
   
قال ابو جعفر علیه السلام:
  
زیارة قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و زیارة قبور الشهداء، و زیارة قبر الحسین بن علی علیهما السلام، تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلی الله علیه و آله.
  
امام باقر علیه السلام فرمود: زیارت قبر رسول خدا «ص» ، و زیارت مزار شهیدان، و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام معادل است با حج مقبولی که همراه رسول خدا «ص» بجا آورده شود.مستدرک الوسائل، ج 1، ص 266، و نیز کامل الزیارات، ص 156
  
حدیث شانزدهم
   
تولدی تازه
    
عن حمران قال: زرت قبر الحسین علیه السلام فلما قدمت جاءنی.ابو جعفر محمد بن علی علیه السلام...فقال علیه السلام:
  
ابشر یا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم یرید الله بذلک وصلة نبیه حرج من ذنوبه کیوم ولدته امه.
  
حمران می گوید: هنگامی که از سفر زیارت امام حسین علیه السلام برگشتم، امام باقر علیه السلام به دیدارم آمد و فرمود: ای حمران! به تو مژده می دهم که هر کس قبور شهیدان آل محمد (ص) را زیارت کند و مرادش از این کار رضایت خدا و تقرب به پیامبر (ص) باشد، از گناهانش بیرون می آید چون روزی که مادرش او را زاد.امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 28، چاپ نجف بحار، ج 98، ص .20
  
حدیث هفدهم
  
زیارت مظلوم
   
عن ابی جعفر و ابی عبد الله علیه السلام یقولان:
   
من احب أن یکون مسکنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم.
    
از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرمودند: هر کس که می خواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم علیه السلام را ترک نکند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 253
   
حدیث هجدهم
   
شهادت و زیارت
   
قال الامام الصادق علیه السلام:
   
زوروا قبر الحسین (علیه السلام) و لا تجفوه، فاءنه سید شباب أهل الجنة من الخلق، و سید شباب الشهداء.
   
امام صادق علیه السلام فرمود: مرقد امام حسین علیه السلام را زیارت کنید و با ترک زیارتش به او ستم نورزید چرا که او سید جوانان بهشت از مردم، و سالار جوانان شهید است. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 256: و کامل، ص 109
    
حدیث نوزدهم
  
زیارت، بهترین کار
  
قال ابو عبد الله علیه السلام:
  
زیارة قبر الحسین بن علی علیهما السلام من افضل ما یکون من الاعمال.
  
امام صادق علیه السلام فرمود: زیارت قبر امام حسین علیه السلام از بهترین کارهاست که می تواند انجام یابد.مستدرک الوسائل، ج 10، ص .311
  
حدیث بیستم
  
سفره های نور
  
قال الامام الصادق علیه السلام:
   
من سره ان یکون علی موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوار الحسین بن علی (علیهما السلام)
  
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره های نور بنشیند باید از زائران امام حسین (علیه السلام) باشد.وسائل الشیعه، ج 10، ص 330 بحار الانوار، ج 98، ص 72
    
حدیث بیست و یکم
  
شرط شرافت
  
قال الصادق علیه السلام: من اراد أن یکون فی جوار نبیه و جوار علی و فاطمة فلا یدع زیارة الحسین علیهم السلام
   
امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که می خواهد در همسایگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در کنار علی (علیه السلام) و فاطمه (س) باشد، زیارت امام حسین (علیه السلام) را ترک نکند. وسائل الشیعه، ج 10، ص 331، ح .39
     
حدیث بیست و دوم
  
زیارت، فریضه الهی
  
قال ابو عبد الله علیه السلام:
  
لو أن احدکم حج دهره ثم لم یزر الحسین بن علی علیه السلام لکان تارکا حقا من حقوق رسول الله (ص) لأن حق الحسین فریضة من الله تعالی، واجبة علی کل مسلم.
  
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یکی از شما تمام عمرش را احرام حج بندد، اما امام حسین علیه السلام را زیارت نکند، حقی از حقوق رسول خدا (ص) را ترک کرده است چرا که حق حسین علیه السلام فریضه الهی و بر هر مسلمانی واجب و لازم است.وسائل الشیعه، ج 10، ص .333
  
حدیث بیست و سوم
  
کربلا، کعبه کمال
  
قال ابو عبد الله علیه السلام:
    
من لم یأت قبر الحسین علیه السلام حتی یموت کان منتقص الاءیمان، منتقص الدین، اءن ادخل الجنة کان دون المؤمنین فیها.
  
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس به زیارت قبر امام حسین علیه السلام نرود تا بمیرد، ایمانش ناتمام و دینش ناقص خواهد بود، به بهشت هم که برود پایین تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.وسائل الشیعه، ج 10، ص .335
  
حدیث بست و چهارم
  
از زیارت تا شهادت
  
قال ابو عبد الله علیه السلام:
   
لا تدع زیارة الحسین بن علی علیهما السلام و مر أصحابک بذلک یمد الله فی عمرک و یزید فی رزقک و یحییک ء الله سعیدا و لا تموت الا شهیدا.
  
امام صادق علیه السلام فرمود: زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن! تا خدا عمرت را دراز و روزی و رزقت را زیاد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیری مگر شهید. وسائل الشیعه، ج 10، ص 335
    
حدیث بیست و پنجم
  
حدیث محبت
  
عن ابی عبد الله علیه السلام قال:
  
من اراد الله به الخیر قذف فی قلبه حب الحسین علیه السلام و زیارته، و من اراد الله به السوء قذف فی قلبه بغض الحسین علیه السلام و بغض زیارته.
  
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هر کس که خدا خیر خواه او باشد، محبت حسین (علیه السلام) و زیارتش را در دل او می اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد، کینه و خشم حسین (علیه السلام) و خشم زیارتش را در دل او می اندازد. وسائل الشیعه، ج 10، ص 388، بحار الانوار، ج 98، ص 76
   
حدیث بیست و ششم
    
نشان شیعه بودن
   
قال الصادق علیه السلام:
   
من لم یأت قبر الحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتی یموت فلیس هو لنا شیعة، و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة.
   
امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد، او شیعه ما نیست، و اگر هم از اهل بهشت باشد، از میهمانان اهل بهشت خواهد بود. کامل الزیارات، ص 193، بحار الانوار، ج 98، ص .4
  
حدیث بیست و هفتم
  
سکوی معراج
   
قال الصادق علیه السلام:
  
من اتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه کتبه الله عز و جل فی اعلی علیین.
  
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس که به زیارت قبر حسین علیه السلام نایل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد، خدای متعال او را در بلندترین درجه عالی مقامان ثبت می کند. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص .581
   
حدیث بیست و هشتم
    
مکتب معرفت
  
قال ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام:
  
أدنی ما یثاب به زائر أبی عبد الله (علیه السلام) بشط فرات، اذا عرف حقه و حرمته و ولایته، أن یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر.
  
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: کمترین ثوابی که به زائر امام حسین علیه السلام در کرانه فرات، داده می شود این است که تمام گناهان، مقدم و مؤخرش بخشوده می شود.بشرط این که حق و حرمت و ولایت آن حضرت را شناخته باشد. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص .138
  
حدیث بیست و نهم
  
همچون زیارت خدا
  
قال الامام الرضا علیه السلام:
  
من زار قبر الحسین (علیه السلام) بشط الفرات کان کمن زار الله.
  
امام رضا علیه السلام فرمود: کسی که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسی است که خدا را زیارت کرده است.مستدرک الوسائل، ج 10، ص 250، به نقل از کامل
  
فصل سوم :عاشورا و اربعین
  
حدیث سی ام
  
زیارت عاشورا
  
قال الصادق علیه السلام:
  
من زار الحسین علیه السلام یوم عاشورا وجبت له الجنة.
  
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس که امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود.اقبال الاعمال، ص 568
  
حدیث سی و یکم
 
بالاتر از روسپیدی
   
قال ابو عبد الله علیه السلام:
  
من بات عند قبر الحسین علیه السلام لیلة عاشورا لقی الله یوم القیامة ملطخا بدمه، کانما قتل معه فی عرصة کربلا.
   
امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که شب عاشورا را در کنار مرقد امام حسین علیه السلام سحر کند، روز قیامت در حالی به پیشگاه خدا خواهد شتافت که به خونش آغشته باشد، مثل کسی که در میدان کربلا و در کنار امام حسین علیه السلام کشته شده باشد. وسائل الشیعه، ج 10، ص .372
  
حدیث سی و دوم
 
نشانه های ایمان
   
قال ابو محمد الحسن العسکری علیه السلام:
  
علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین، و زیارة الاربعین، و التختم، فی الیمین، و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم.
 
امام حسن عسگری علیه السلام فرمود: نشانه های مؤمن پنج چیز است: 1 نمازهای پنجاهگانه (3) 2 زیارت اربعین
  
2 انگشتر به دست راست کردن 4 بر خاک سجده کردن 5 بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.وسائل الشیعه، ج 10، ص 373، و نیز التهذیب، ج 6، ص 52
  
فصل چهارم: تربت و تسبیح عشق
  
حدیث سی و سوم
  
رواق منظر یار
  
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
  
الا و ان الاجابة تحت قبته، و الشفاء فی تربته، و الأئمة (علیهم السلام) من ولده
  
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بدانید که اجابت دعا، زیر گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان علیهم السلام از فرزندان اوست. مستدرک الوسائل، ج 10، ص .335
   
حدیث سی و چهارم
 
تربت و تربیت
  
قال الصادق علیه السلام:
   
حنکوا أولادکم بتربة الحسین (علیه السلام) فانها امان.
    
امام صادق علیه السلام فرمود: کام کودکانتان را با تربت حسین (علیه السلام) بردارید، چرا که خاک کربلا، فرزندانتان را بیمه می کند. وسائل الشیعه، ج 10، ص .410
       
حدیث سی و پنجم
  
بزرگترین دارو
  
قال ابو عبد الله علیه السلام:
   
فی طین قبر الحسین (علیه السلام)، الشفاء من کل داء، و هو الدواء الاکبر.
  
امام صادق علیه السلام فرمود: شفای هر دردی در تربت قبر حسین علیه السلام است و همان است که بزرگترین داروست.کامل الزیارات، ص 275 و وسائل الشیعه، ج 10، ص .410
  
حدیث سی و ششم
  
تربت و هفت حجاب
  
قال الصادق علیه السلام:
  
السجود علی تربة الحسین علیه السلام یخرق الحجب السبع.
  
امام صادق علیه السلام فرمود: سجده بر تربت حسین علیه السلام حجابهای هفتگانه را پاره می کند. مصباح المتهجد، ص 511، و بحار الانوار، ج 98، ص .135
    
حدیث سی و هفتم
  
سجده بر تربت عشق
  
کان الصادق علیه السلام لا یسجد الا علی تربة الحسین علیه السلام تذللا لله و استکانة الیه.
  
رسم حضرت امام صادق علیه السلام چنین بود که: جز بر تربت حسین علیه السلام به خاک دیگری سجده نمی کرد و این کار را از سر خشوع و خضوع برای خدا می کرد. وسائل الشیعه، ج 3، ص .608
    
حدیث سی و هشتم
  
تسبیح تربت
   
قال الصادق علیه السلام: السجود علی طین قبر الحسین علیه السلام ینور الی الارض السابعة و من کان معه سبحة من طین قبر الحسین علیه السلام کتب مسبحا و ان لم یسبح بها...
  
امام صادق علیه السلام فرمود: سجده بر تربت قبر حسین علیه السلام تا زمین هفتم را نور باران می کند و کسی که تسبیحی از خاک مرقد حسین علیه السلام را با خود داشته باشد، تسبیح گوی حق محسوب می شود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 268، وسائل الشیعه، ج 3، ص .608
  
حدیث سی و نهم
  
تربت شفابخش
  
عن موسی بن جعفر علیه السلام قال: و لا تأخذوا من تربتی شیئا لتبرکوا به فان کل تربة لنا محرمة الا تربة جدی الحسین بن علی علیهما السلام فان الله عز و جل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا.
   
حضرت امام کاظم علیه السلام در ضمن حدیثی که از رحلت خویش خبری می داد، فرمود: چیزی از خاک قبر من بر ندارید تا به آن تبرک جویید چرا که خوردن هر خاکی جز تربت جدم حسین علیه السلام، بر ما حرام است، خدای متعال تنها تربت کربلا را، برای شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است. جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .533
  
حدیث چهلم
    
یکی از چهار نیاز
   
قال الامام موسی الکاظم علیه السلام: لا تستغنی شیعتنا عن أربع: خمرة یصلی علیها، و خاتم یتختم به، و سواک یستاک به، و سبحة من طین قبر أبی عبد الله علیه السلام...
  
حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: پیروان ما از چهار چیز بی نیاز نیستند: 1 سجاده ای که بر روی آن نماز خوانده شود.2 انگشتری که در انگشت باشد.3 مسواکی که با آن دندانها را مسواک کنند.4 و تسبیحی از خاک مرقد امام حسین علیه السلام...تهذیب الاحکام، ج 6، ص 75
  
پی نوشت‏ها:
 
1.قرآن مجید، سوره قصص، آیه 30
  
2.بحار الانوار، ج 57، ص 203، به نقل از تهذیب
  
3.منظور نمازهای روزانه و نوافل آنهاست که پنجاه رکعت می شود.

منبع: چهل حدیث کربلا، محمد صحتی سردرودی.

سینه زنی بوشهری

سینه زنی بوشهری، از دل برمی آید و بردل می نشیند- پژوهشگران آیین های مذهبی معتقدند: سینه زنی سنتی بوشهری ها نوعی عزاداری منحصر به فرد است و چون از دل برمی آید، بر دل می نشیند.

عزاداری ماه محرم برای مردم بوشهرنه عادت بلکه یک فرهنگ است که ازکودکی درذهن و زبان و سینه آنها ریشه می دواند و تا پایان عمر همراه و همرازشان می ماند. 

این عزاداری برای بوشهری ها یک سنت است، سنتی که مظهر وحدت و نماد هویت ملی و مذهبی آنهاست و وقتی این شهر در آستانه محرم قرار می گیرد، کودک وپیرش می کوشند تا بیش از پیش و گرم تر از همیشه برسینه بزنند. 

چون محرم می رسد، هم تراز با شعاع آفتاب ظهر عاشورا، حلقه می گیرند و در آیین اشک ریزان حسینی، صفوف برادری و برابری خویش را محکم می کنند. 

شاعران و مداحان این دیار قرن هاست که با سروده ها و نوای توحیدی خود پیام و خاطره نهضت عاشورا را در اذهان زنده نگه داشته اند. 

درعزاداری مردم بوشهر به واقعه بزرگ کربلا از زاویه های گوناگون پرداخت شده و در آنها حماسه دشت نینوا،مظلومیت اهل بیت (ع) و قساوت یزید و یزیدیان به زیبایی هر چه تمام تر عرضه شده است. 

بوشهر یکی از مهم ترین کانون های عزاداری عاشورای حسینی در ایران محسوب می شود و همه ساله پذیرای گردشگران بسیاری از اقصی نقاط ایران در ماه های محرم و صفر است. 

نوحه هایی که در آیین عزاداری خوانده می شود باید با حرکات دست و پا همخوانی داشته باشد، از این رو افراد مجرب،حلقه هایی درونی دسته هایسینه زننده را تشکیل می دهد که شکلی منحصر به فرد دارد و بیشتر از اشعار غزل و دستگاه چهارگاه در نوحه بوشهری استفاده می شود. 

سینه زدن بوشهری در پایان آیینی دارد که برخی آن را ˈیزلهˈ یا ˈحیدریˈ می نامند و دارای ریتم تندی است و جوانان با شرکت در آن، احساسات خود را به نمایش می گذارند. 

در این مراسم، افراد با گرفتن کمر یکدیگر،همگی در یک ستون قرار می گیرند و سعی می کنند حرکاتی شورانگیز داشته باشند. 

مراسم سینه زدن در بوشهر برعکس همه شهرهای ایران که در آن مردم به صورت دسته جمعی در خیابان ها حضور دارند، بیشتر در حسینیه ها و مساجد متمرکز است. 

عزاداری مردم استان بوشهر بسیار تاثیرگذار، جذاب، پرشور و جوشش است و این سبک فقط بوشهری و به نام بوشهر نیز در سراسر جهان شناخته شده و اجرا می شود. 

یک پژوهشگر آواها و نواهای بوشهری نیز در کتاب اهل ماتم (آواها و آیین های سوگواری در بوشهر) نوشته است:نخستین مدارک مکتوب در بارهسینه زدن و عزاداری در استان بوشهر به دوره زندیه باز می گردد. 

محسن شریفیان افزوده است: سفرنامه نویسانی چون ˈکارستن نیبورˈ به این امر اشاره می کنند اما از چگونگی آن اطلاعی به دست نمی دهند. 

وی اضافه کرد: بیشتر کارشناسان محلی معتقدند شکل کنونی سینه زدن و نوحه سنتی بوشهر به دوره قاجاریه بر می گردد. 

شریفیان افزود:درزمان حکومت رضا شاه، بوشهری ها هم مانند دیگر مناطق ایران برای برگزاری علنی مراسم نوحه خوانی و سینه زدن با مشکل مواجه بودند و به همین علت در دوره رضا خان نوحه خوانی تحولی نیافت. 

وی اضافه کرد: اما پس از شهریور 1320 هجری شمسی مراسم مذهبی و نوحه خوانی شوری دوباره یافت و نوحه سرایان فرصتی یافتند تا باز ارادتمندان معصومان (ع) را گرد هم آورند. 

شریفیان ادامه داد: کارشناسان معتقدند با اوج گرفتن کار خوش صدا ترین نوحه خوان بوشهری جهانبخش کردی زاده معروف به ˈبخشوˈ فصل جدیدی در نوحه سرایی بوشهر آغاز شد، طنین صدای بخشو علاقه مندانی در دیگر نقاط کشور نیز یافت و آنان را به بوشهر کشاند. 

وی گفت: نوحه خوانی با پیروزی انقلاب اسلامی و سپس دوره دفاع مقدس با موضوعاتی مانند شهادت تطابق یافت. 

شریفیان معتقد است:در این دوران حس بداهه خوانی از نوحه خوانی گرفته شد زیرا نوحه خوانان کمتردرنوحه سرایی دخالت داشتند البته در آن زمان تعداد نوحه های واحد در مقایسه با دیگر نوحه ها افزایش یافت. 

وی افزود:مصطفی گراشی،جعفردریایی نژاد،عبدالحمید دشتی فرد،ابراهیم ملاح زاده،امیرکردی زاده و اسماعیل ایران دوست ازجمله نوحه خوانان وسیدجوادعین الملک، محمد فتوت و عبدالحسین خرمایی از آهنگسازان نوحه درآن زمان هستند. 

یکی از مداحان بوشهر گفت:چون سبک سینه زدن وعزاداری بوشهرسبکی تاثیرگذار بوده است، هم اینک 10استان کشور از این سبک عزاداری تقلید می کنند. 

مصطفی گراشی افزود:مداحی و نوحه خوانی در نظر مردم از کارهای مقدسی است که همه افکار مردم را متوجه این موضوع می کند پس وظیفه مداحان به روز شدن است. 

وی اضافه کرد:پویایی سنت نوحه خوانی به این است که متولیان آن بتوانند ضمن شرح وقایع صحیح تاریخی اهل بیت (ع) با مسائل زمان خود ارتباط برقرار و دغدغه های دینی و اعتقادی و روز مردم را مطابق با سیره اهل بیت مطرح کنند. 

گراشی درباره نوآوری دراشعار و حتی سبک سینه زدن بوشهر گفت:این سبک سینه زدن و اصول آن به هیچ عنوان قابل تغییر نیست ولی می توانیم در ادامه حرکتی که از سال 60مداحان و نوحه خوانان برای نوآوری و در ارائه مفاهیم نوحه به کار بستند دنبال کنیم. 

گراشی افزود:تا سال 60همه نوحه های واحد فقط با سه آهنگ جنگ نامه، بحر طویل و بحر طویل با نثر منظم خوانده می شد که براساس نظر کارشناسان این فن به این نتیجه رسیدیم که می توانیم آهنگ های جدید همراه با اشعار جدید با استفاده از ملودی منطقه مثل دستگاه دشتی و همایون در این قسمت از سینه زدن استفاده کنیم که مورد استقبال نیز قرار گرفت. 

وی بیان کرد: رعایت اصول سنت و سپس استفاده از ملودی خاص منطقه توسط مداحان ضروری است. 

* گرایش به اشعار حماسی بیش از عاطفی

یکی ازشاعران ونوحه سراهای بوشهری گفت:نوحه سرایان استان بوشهربه خاطرموقعیت جغرافیایی که در آن زندگی می کنند بیشتر به دنبال ارائه اشعار حماسی هستند و کمتر به سراغ بخش عاطفی مصائب رفته بر ائمه می روند. 

محمود موجی افزود: در نوحه های جدید شاعران تحت تاثیر نوحه های متداول کشور بخش عاطفی شعرشان را پر رنگ کرده اند. 

وی اظهار کرد:شعرهایی که در نوحه ها استفاده می شود بسته به کاربردشان تفاوت هایی دارند چنان که اشعار نوحه هایی که پیش از ˈواحدˈ خوانده می شود ابیات بلند تری دارند هر چه قدر که نوحه ها به اوج می رسند، ابیات کوتاهتر می شوند. 

یکی از آهنگسازان بوشهری نیز تنوع در گام ریتم و وزن را از ویژگی های بارز نوحه های بوشهر ذکر کرد و گفت: نوحه ها در دستگاه های مختلف از جمله شور، ماهور، اصفهان و گوشه متعلقات آنها آهنگسازی می شوند. 

اکبر ابراهیمی افزود: آهنگسازان نوحه ها با وجود این که تحصیلات دانشگاهی ندارند آهنگ هایی قابل توجه ساخته اند که اشکال فنی ندارند و یادآور این مثل هستند که هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. 

وی بیان کرد: آهنگسازان نوحه ها با عشق و ارادت به امام حسین (ع)آهنگ ساخته اند و به همین علت ملودی هایشان دلنشین و گوش نواز است. 

ابراهیمی گفت:آهنگ های جدید ازنظر آهنگسازی متنوع تر و زیباتر شده اند ولی نوحه های قدیمی همچنان بهتر و دلنشین تر از نوحه های جدید هستند. 

وی اظهار کرد: موسیقی سوگواری در بوشهر از نظر تنوع و کثرت ملودی بخش اعظم موسیقی کشور را شامل می شود. 

ابراهیمی گفت: مراسم سینه زدن همراه با آواز نوحه که خود نوعی ملودرام غم انگیز است، تحقق می یابد و سینه زدن بدون حضور نوحه خوان غیر ممکن و نامفهوم است. 

مسوول کانون مداحان و شاعران آیینی استان بوشهر گفت:درایام محرم همه جای ایران اسلامی عشق امام حسین (ع) در قالب برگزاری آیین های عزاداری شعله ور است اما عزاداری بوشهریها دارای ویژگی های خاصی است که حتی در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز طرفداران زیادی دارد.

علی تشکری افزود: بهره گیری از نواها، نغمه ها ، سنن غنی و پرمحتوا در عزاداری بوشهریها باعث شده تا این آیین دینی ممتاز از سایر مناطق کشور شود.

وی گفت: در همه استان های کشور عزاداری حسینی با خلوص نیت است اما در یک چارچوب خاص و مشترک است که همه استان ها ازآن تبعیت می کنند ولی عزاداری بوشهری دارای آهنگ، نوا و متنون غم انگیز و دلچسب منحصر به فرد است که حتی مورد توجه مسوولان ارشد کشور نیز قرار گرفته است.

تشکری معتقد است:عزاداری بوشهر قدمت 250 ساله دارد و از نیاکان مردم این دیار به شکل سینه به سینه منتقل شده است .

وی گفت: در استان بوشهر هم اینک 763 مداح سازمان یافته در برگزاری آیین های محرم و صفر مشارکت فعالانه دارند که شهرستان بوشهر با 167 مداح و جم با 29 مداح به ترتیب بیشترین و کمترین مداح را به خود اختصاص داده اند.

مسوول کانون مداحان و شاعران آیینی استان بوشهر ادامه داد:برگزاری کارگاه های آموزشی، کمیته های پنج گانه برای استفاده از متون و شناخت فنون مداحی از جمله برنامه های این کانون برای مداحان بوشهری است.

تشکری گفت: در سال های اخیر برخی از مداح ها برای جذب مخاطب از ابزار و آلات موسیقی استفاده می کنند که این امر با عزاداری سنتی و اصیل بوشهری منافات دارد .

مسوول هیات های مذهبی اداره کل تبلیغات اسلامی استان بوشهر نیز گفت: در این استان یکهزارو 700 هیات مذهبی فعال است که از این شمار یکهزارو 300 هیات سازمان یافته هستند.

نوشاد نوشادی افزود: از این شمار 200 هیات مربوط به خواهران، 100 هیات خانگی ، 50 هیات محوری و مابقی نیز به شکل سنتی در برگزاری عزاداری حسینی مشارکت دارند.

وی گفت: بوشهر با برخورداری از 190 هیات بیشترین و شهرستان دیلم نیز با 100 هیات کمترین تشکل سازمان یافته مذهبی را به خود اختصاص داده اند.

عضو شورای مرکزی هیات های مذهبی کشور اضافه کرد: براساس برنامه ریزی انجام شده برای نهادینه شدن فرهنگ عزاداری حسینی در نسل نوجوان و جوان قرار است در قالب طرحی ملی هیات های عزاداری دانش آموزی و دانشجویی نیز تشکیل شود.

مراحل سینه زدن سنتی بوشهرˈ 

آیین سینه زدن بوشهری ها پس از پایان یافتن ˈدمامˈ آغاز می شود این مراسم با اجرای نوحه های سبُک و مصراع کوتاه با صدای ˈپیش خوانˈ یا سرخوان آغاز می شود، پیش خوان در واقع وظیفه گرم کردن آیین سینهزدن را به عهده دارد، داشتن صدای خوب شرط اجرای این قسمت نیست.

سینه زدن با افراد کم سن و سال و با دایره کوچک چهار پنج نفری آغاز می شود طوری که طبقه بندی اصوات در این مراسم دیدنی است، به نوعی که خود گروهی کر را تشکیل می دهند یعنی صدای زیر و نازک در صف های بیرونی، صدای متوسط جوانان در صف های وسط و اصوات بم در صف های جلو (دور نوحه خوان اصلی) بسیار دل انگیز است. 

پیش خوان که نوحه خوان آغازین است با نوحه های قدیمی و کوتاه و گاهی تکه دوزی شده وظیفه گرم کردن و شکل دادن صفوف کسانی کهسینه می زنند را برعهده دارد تا جایی که حلقه بزرگ آنان پهناور و سپس نوحه خوان اصلی وارد می شود. 

گاهی پس از دو حلقه شدن صف ها (دراصطلاح محلی بُر) نوحه خوان خود را می رساند، به طور معمول نوحه خوان بایستی علاوه بر داشتن صدای خوب، دارای حافظه و گاهی طبع شعر نیز باشد که الزامی نیست ولی باید اطلاع کافی از افرادی که سینه می زنند داشته باشد و آنان را بشناسد. 

وظیفه هدایت سینه زنندگان و نظم دهی وظیفه ˈ بُر سازˈ است که خود درسینه گردانی همدوش نوحه خوان است او خود سینه زننده حرفه ای است و با مشاهده چهره و ریخت و حرکت آن ها می تواند با آسانی پی به مهارت آن ها ببرد و آن ها را برای حضور در برهای جلو تر دعوت کند. 

نوحه خوان، نوحه های خود را با نوحه های حزن انگیز، سنگین و گاهی تفکر آمیز و مشحون از اندیشه و با ریتم آهسته آغاز می کند که این خود برگرفته از آگاهی خاصی است. 

با تغییرلحن و ریتم نوحه ها، نوحه خوان به سمت آهنگ های هیجانی می رود، در این زمان بُرساز نیز به تعداد برها می افزاید. 

تو در تویی حلقه ها به دور نوحه خوان، هن هن نفس ها، غریوهای ناخودآگاه از حنجره افراد سینه زننده، نوحه خوان را به هیجان می آورد و او را به سمت اوج می برد، نوحه خوان دستور ˈواحدˈ را صادر می کند. 

با اجرای این قسمت،ریتم سینه زدن یکی در میان می شود یعنی سینهزنندگان در حرکت به جلو دست بر سینه می زنند و در بازگشتن به عقب دست ها بالا می رود برای حرکت بعدی که در این قسمت سینه زنندگان، همسرایی نمی کنند و تنها به واحد گوش فرا می دهند. 

اشعار این قسمت به طور معمول بدون انقطاع است اما در سال های کنونی به تاثیر از آهنگ های جدیدتر نوحه های دیگر برای واحد آماده شده است.

پس از واحد، نوحه خوان با گفتن لفظ مظلوم، سینه زنندگان را آماده شنیدن چاوشی می کند که روی ریتم بلاانقطاع واحد که در حال ادامه است شکل می گیرد.

هیجان آخرین 

سینه زنی بوشهری با اجرای هیا مولا به پایان می رسد و بلافاصله پس از دعای نوحه خوان و با ادای عبارت ˈمرواتون همه سالˈ که واژه یی باستانی است، سینه زنندگان به دسته های کوچک تقسیم می شوند و در حالی که با دست ها کمر یکدیگر را گرفته اند پشت سر هم حرکت و جملات شعار گونه و رجز گونه ای را تکرار می کنند که در جواب شخص سرآهنگ است . 

در این گونه حرکات سینه زدن در کار نیست، تنها هنگام ایستادن رو به روی یکدیگر همان کلمات شعار گونه را تکرار می کنند و سینه زدن را به خلسه می کشانند که گاه به غش کردن برخی سینه زنندگان می انجامد؛ این مرحله اوج آخرینِ سینه زدن در بوشهر است.

ساختار دایره ای در سینه زنی بوشهری

حرکت چرخشی و هم آهنگ دوایر تو در توی برهای سینه زنی، ضربه های همزمان دست ها و تلاطم غرور و عاطفه برانگیز این دوایر زنده انسانی در همان حال یادآور طواف آهنگینی گرد دوست است.

کثرت در وحدت، وحدت در کثرت و نمود آن در سینه زنی بوشهری 

یکی شدن و به یگانگی رسیدن یکی از رهاوردهای سینه زدن و این آیین پر هیبت است از همانگاه که سینه زنندگان با دست چپ کمر کناری خود را گرفته به این معنی است که با یکی شدن می خواهیم کمر همت ببندیم در این عزا و تشریک مساعی کنیم.

رسم است که سینه زنندگان به کمر خود شال می بندند و در واقع نشان می دهند که در این آیین عزاداری برای همکاری کمر همت بسته اند و با هم یک تن واحد هستند، گردش دست ها با هم، گردیدن حول یک محور و یک نقطه، چرخش پاها در یک زاویه دایره یی و در نهایت یک وحدت کثیر است.

برگرفته از وبسایت کربلایی حسن توزی

به نقل از علی احمدزاده